حج در كتاب خداوند (5)

پدیدآورعلوی مقدم

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 643 بازدید
حج در كتاب خداوند (5)

علوي مقدّم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّه‏ِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانا...1
«اي ايمان آورندگان، شعائر الهي (مراسم حجّ) را محترم بشماريد و مخالفت با آنها را حلال ندانيد و نه ماهِ حرام را و نه قرباني‏هاي بي‏نشان و نشان‏دار و نه آنان كه به قصدِ خانه خدا، براي به دست آوردن فضل خدا و خشنودي خدا مي‏آيند...»
در اين آيه، ايمان آورندگان، مخاطب هستند؛ زيرا كه از ديگران احرام و به جاآوردنِ حج صحيح نيست.
«اِحلال؛ التهاون بحرمتها وتركه علي وجه الحلّيه».
در واقع گفته شده است: «لا تجعلو محرّمات اللّه‏ حلالاً ومُباحا ولا العكس» أي: «لا تتعدّوا حدوده».2
شعائر جمع شعيره (وقيل واحدها شعارة) شامل مناسك و برنامه‏هاي حج است؛ از وقوفِ به عرفات ومشعر و منا و رمي جمرات و طوافِ سعي و ديگر اعمال، در واقع «الشعائر = المعالم»؛ «لأنّها علامات الحجّ».
اشتقاق كلمه از: «شعر فلان بهذا الأمر»؛ «إذا علم به».3
قَلاَئِدَ؛ خَيْلٌ يفتله.
وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ...؛ يعني قاصدين البيت. اين آهنگ‏كنندگان، ممكن است مسلمان باشند وممكن است كافر. گفتني است كفّار نيز در جاهليّت حج بجا مي‏آوردند. يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانا جمله‏اي است كه صفت واقع شده، برايِ «آمّين البيت».
بعضي گفته‏اند: منظور از «فضلاً» رزقِ دنياوي است در تجارت.
ومنظور از «رضوانا» رضا و خشنوديِ اُخروي است.4
در آيه مورد بحث چند دستور مربوط به حجّ و زيارت كعبه هست ولي در اين ميان، برخي از دستورات، از ويژگيِ خاصّي برخوردار است؛ مثلاً آنجا كه خدا گفته است: ... وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانا.
در واقع خدا گفته است: بايد تمام زائرانِ كعبه، از آزادي كامل بهره‏مند باشند و نبايد آنان كه به قصد زيارتِ خانه خدا مي‏آيند، مورد مزاحمت قرار گيرند.
و نيز دستورِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ5 شَنَآنُ6 قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا، كه بخشي از همين آيه 2 از سوره مائده است. حائز اهمّيت مي‏باشد و انسان‏ساز و براي تعالي روح و فكرِ انسان‏ها بسيار ضروري؛ زيرا كه خدا مي‏گويد: مسلمان نبايد كينه‏توز باشد و حوادثِ گذشته را در فكر خود احيا كند و در صدد انتقام برآيد. معناي اين بخش از آيه چنين است:
«مبادا به خاطر دشمني با گروهي كه شما را (در سال حديبيّه) از آمدنِ به مسجد الحرام مانع شدند، وادار به تجاوز و تعدّي شويد.»
و جالب اينكه: در بخش پايانيِ آيه، براي تكميل دستور قبلي، خدا مي‏گويد:
وَتَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوَي وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَي الاْءِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللّه‏َ إِنَّ اللّه‏َ شَدِيدُ الْعِقَابِ7
«در راه نيكي و تقوا، تعاون داشته باشيد و در راه گناه و تعدّي همكاري نكنيد و از خدا بپرهيزيد كه مجازات او شديد است.»
طبق اين اصل ـ يعني اصل تعاون ـ يك مسلمان، موظّف است كه در كارهاي نيك، تعاون داشته باشد و نه در كارهاي نادرست، نه در اعمال ستمگرانه و ظالمانه.
متأسّفانه، اين اصل در جاهليّت قرن بيستم وجود ندارد؛ زيرا در مناسبات بين المللي، غالبا كشورهاي هم‏پيمان و كشورهايي كه با يكديگر منافع مشترك دارند، در مسائل مهمّ به حمايت يكديگر برمي‏خيزند، بدون اينكه اصلِ عدالت را رعايت كنند و بدون اينكه ظالم و مظلوم را از يكديگر تفكيك كنند و بدون اينكه محقّق و غير محقّق را تشخيص دهند ـ ولي اسلام به تعاوني دستور مي‏دهد و آن همكاري‏يي را مي‏پسندند كه در كارهايخوب باشد، نه در كارهايِ نادرست و برنامه‏هاي ظالمانه و ستمگرانه.
اسلام به تعاوني كه در برنامه‏هايِ مُفيد باشد، دستور مي‏دهد و نه در تعاونِ بر گناه و تعدّي و تجاوز.
و چه خوب است كه اين اصلِ اسلامي رعايت شود و جوامع با كساني كه در كارهاي مُفيد گام برمي‏دارند همكاري كنند نه با ستمگران و تجاوز كنندگان.
ابن عربي در بحث از آيه دو، سوره مائده، نوشته است:8
«شعائر»، بر وزن فعائل، مُفرد آن «شعيره» به دو معنا آمده است:
1 ـ هُدي و قرباني. 2 ـ هر عبادتگاه.
وهدي هم يعني: «كلّ حيوان يُهدي الي اللّه‏ في بيته
وحقيقته الهدي كلّ مُعطي لم يذكر معهُ عِوَضٌ».
«قلائد»؛ هدايايي كه داراي علامت باشد تا مشخّص شود كه براي خدايِ سبحان است. (قرباني نشان‏دار).9
«آمِّينَ الْبَيْتَ»؛ يعني قاصدين له. از فعل «أممت كذا» يعني: قَصَدْتُه. آمّين البيت عامّ است و هر كسي را كه قصد خانه كند براي عبادت، شامل مي‏شود ولي اين آيه به آيه فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ...10 نسخ شده است.
فاضل مقداد هم ذيل بحث از ...وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ... نوشته است:11
«آمّين: يعني قاصدين البيت وهو أعمّ من أن يكونوا مسلمين أو كفّارا».
كفّار هم در جاهليّت حجّ به جا مي‏آوردند و به مسجد الحرام رفت و آمد مي‏كردند ولي با آيه ...فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم... و آيه 28 سوره برائت: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا...نسخ شد.
و فاضل مقداد گفته است:
«... يَبْتَغُونَ ...» تا آخر، جمله‏اي است وَصفي براي «آمّين البيت» يعني قصد كنندگاني كه برايِ درخواست سودِ بازرگاني و رضوان از خدا، به سوي خانه مي‏آيند.
در آيات 95 و 97 سوره مائده نيز از بعضي از احكام حجّ بحث شده است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ...12
«اي ايمان آورندگان، در حال احرام، صيد را نكشيد...»
مورد خطاب ايمان آورندگان است؛ زيرا كه احرام از ديگران صحيح نيست.
«الصيد»: ممكن است مصدر باشد و مي‏تواند اسم باشد به معناي «مصيد» و در اينجا، همين معني مورد نظر است.13
«حُرُم» جمع حرام است و مصدر مي‏باشد ولي در اينجا، مجازا به معنايِ وصفي «مُحرم» به كار رفته است.
«لا تقتلوا»: در آيه «لا تقتلوا» به كار رفته، نه «لا تذبحوا» يا «لا تذكوا»؛ زيرا اوّلاً: از فعل «لا تقتلوا» گناه و معصيت استنباط مي‏شود و قتل مُحرّم به شمار مي‏آيد و نه تذكيه و ذبح. و صيد هم در صورتِ قتل، در حكم ميته است و به اعتقادِ بعضي، اين حيوان صيد شده به دست مُحرم، نه تنها خوردنِ گوشت آن بر مُحرم حرام است، بلكه مُحلّ هم نمي‏تواند از آن گوشت بخورد و پوست آن هم در حكمِ پوستِ ميته14 است و با دباغت، طاهر نمي‏شود و در واقع، حكم ساير ميته‏ها را دارد.15
نكته جالبِ توجّه اينكه قرآن مجيد در هر مورد كه پيش آيد و سخن اقتضا كند، در صدد است كه انسان‏ها را بسازد ومردم را اداره كند و نكته مورد نياز جامعه را بگويد؛ مثلاً در همين مورد كه اگر كسي در حال احرام حيواني را كشت، در مورد جزا و كيفر آن ...يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ... يعني: دو مرد مؤمنِ عادل حكم مي‏كنند.
جارّ و مجرور «منكم» در اينجا اهمّيت دارد؛ يعني آن دو مردِ عادل بايد از شما مسلمانان باشند و نه از غير مسلمان‏ها.16
آيه 97 سوره مائده، چنين است:
جَعَلَ اللّه‏ُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاما لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ....
«خدا، كعبه را بيت الحرام قرار داد، براي اصلاح امور دنياوي و اخروي مردم و نيز خدا، ماهِ حرام را حرمت داد (براي آسايش از جنگ و ترك كارزار)...»
اولاً: بايد دانست كه: خدا آن را «بيت الحرام» ناميده و نه مردم و خداوند، اين خانه را بيت گفت: زيرا كه حقيقت بيت بودن به علّت داشتن سقف و ديوار، بر آن مصداق دارد، هر چند كه كسي در آن ساكن نيست.
«قياما للناس»؛ قيام الشيء: قوامه وملاكه. اي: يقومون به قياما.
ابن عربي نوشته است: «قال سعيد بن جبير: قياما للناس؛ أي صلاحا. بعضي هم گفته‏اند: «قياما للناس؛ أي أمنا».
وگفته‏اند كه قياما للنّاس17 يعني: وسيله معاش مردم است و مردم از اجتماع در آنجا سود مي‏برند و علي بن ابراهيم از ائمه عليهم‏السلام ، روايت كرده است:18
«قال: ما دامتِ الكعبة يحجّ النّاس إليها لم يهلكوا، فإذا هدمت أو تركوا الحجّ هلكوا».
فاضلِ مقداد درباره «الشهر الحرام» نوشته است:19
ماه‏هاي حرام چهار ماه است: «ثلاثة سردٌ وهو ذوالقعدة وذوالحجّة والمحرّم وواحد فردٌ وهو رجب»؛ «سه ماه حرام پشت سر هم است، يعني ماه ذوقعده وذوحجّه و محرّم و يك ماه حرام جداست كه رجب باشد».
در آيه 36 سوره توبه كه خدا گفته است: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّه‏ِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرا فِي كِتَابِ اللّه‏ِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ... به ماه‏هاي حرام، اشاره شده است.
«وسمّيت بذلك، لتحريمهم القتال فيه...».20
اينك بحث خود را درباره بخشي از آيه 3 سوره برائت (توبه) دنبال مي‏كنيم:
وَأَذَانٌ مِنْ اللّه‏ِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاْءَكْبَرِ أَنَّ اللّه‏َ بَرِي‏ءٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ...
«واعلامي است از طرف خدا و رسولش در روز حجّ اكبر (روز عيد قربان) به اين كه خدا و پيامبرش از مشركان بپردازند.»
خدا مي‏خواهد، پيام بزرگي را ابلاغ كند و به همه مردم كه در سرزمين مكّه حاضر بودند، اين پيام رسانده شود، لذا روز بزرگي را كه روز عيد قربان باشد؛ انتخاب كرد و تعبير «اِلَي الناس» به جاي «اِلَي المُشركين» به ما مي‏فهماند كه اين پيام به همه مردم ابلاغ شده تا غير مشركان هم گواه باشند و شكستن پيمان با مشركان و اعلان جنگ با آنان به گوش همه آشكارا برسد و در روزي باشد كه همه حج‏گزاران در منا جمع شده باشند تا كمال دادگري در حقّ دشمنان و پاكي و پاكيزگي و درخشندگي اسلام، هويدا گردد تاگفته نشود كه اسلام ما را غافلگير كرد و ناجوانمردانه به ما حمله كرد؛ زيرا اسلام دشمن ذاتي و كينه شخصي با مشركان ندارد.21
وَأَذَانٌ مِنْ اللّه‏ِ وَرَسُولِهِ اَذان؛ يعني اعلام. ومنه اذان الصلاة، انّما هو اعلام بها».
اذانِ نماز هم اعلام و آگاهي است براي رسيدن وقت نماز.
معناي كلّي به قول نويسنده تفسير الخازن:22 «واعلامٌ صادق من اللّه‏ ورسوله، واصل الي الناس يوم الحجّ الأكبر.
نويسنده تفسير الخازن از قول امام علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام ، روايت كرده كه از پيامبر پرسيدم: «يوم الحجّ الاكبر» چه روزي است؟
پيامبر در پاسخ گفت: «يوم النحر» و بعضي هم گفته‏اند: منظور تمام ايّامي است كه «حاجّ» در منا به سرمي‏برد؛ گاهي از «يوم» مطلقِ زمان و حين اراده مي‏شود، همان طور كه گفته‏اند:
يوم صفين ـ يوم الجمل. مي‏دانيم كه دو جنگ مزبور روزهايي ادامه داشت و برخي هم گفته‏اند: منظور از «يوم الحجّ الاكبر» حجّي است كه در آن پيامبر نيز حجّ‏گزارد.23
بيضاوي، يوم الحجّ الاكبر را روز عيد24 دانسته است؛ زيرا كه مُعظم اعمال حجّ در آن روز تمام مي‏شود و روايتي هم نقل كرده است كه مضمون آن چنين است:
پيامبر خدا روز عيد قربان، در مقابلِ ستون جمرات ايستاد، در حجّة‏الوداع، «فقال: هذا يوم الحجّ الاكبر».
سيّد هاشم بحراني (بحريني) نوشته است:25
درباره «يوم الحجّ الاكبر» روايات مختلفي نقل شده كه يكي از آن روايات از امام علي عليه‏السلام است كه گفت:
«إنّما سُمّي الأكبر لأنّها كانت سنة حجّ فيها المسلمون والمشركون ولم يحتجّ المشركون بعد تلك السنة».
ابن عربي هم نوشته است:26 در مورد روز «حجّ الاكبر» اختلاف هست. برخي همچون مجاهد گفته‏اند: الحجّ الاكبر: القِران، «الجمع بين الحجّ والعمرة» والحجّ الأصغر: العمرة.27
اكنون برخي از آيات سوره حجّ را، مورد بحث قرار مي‏دهيم:
إِنَ‏الَّذِينَ‏كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ‏سَبِيلِ‏اللّه‏ِ وَالْمَسْجِدِالْحَرَامِ‏الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ.28
«آنان كه كفر ورزيدند و مردم را از راهِ دينِ خدا و مسجد الحرام باز مي‏دارند ـ مسجدي كه ما آن را براي همه مردم پرستشگاه قرار داديم ـ و بومي و غير بومي29 هم در آن يكسانند، (اينان بايد بدانند) كه ما به هر كس از ايشان كه بخواهد در آنجا سمتي بكند، به او عذاب دردناكي مي‏چشانيم.»
در اين آيه، خدا مزاحمت و مخالفتي كه كفّار براي مؤمنان از مسجد الحرام فراهم مي‏كردند و مردم را از اطاعت خدا و مسجد الحرام كه عبادتگاه مردم است، باز مي‏داشتند، بيان مي‏كند و كيفر اين كار اينان را با توجّه نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ شرح مي‏دهد.
در اين آيه، خدا مسجد الحرا را خانه مردم مي‏خواند ...وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً... وكسي نمي‏تواند از مردم جلوگيري كند، با توجّه به اين كه اين نمازگاه و اين محلّ عبادت و اين جايگاه كه محلّ برگزاري اعمال حجّ هم هست، بومي و غير بومي، شهري و بياباني، خودي و غريبه داراي حقّ مشترك هستند و كسي نمي‏تواند خود را صاحب اختيار مسجد بداند؛ زيرا كه سَواءً الْعاكِف30 فِيهِ وَالْباد، بومي و غير بومي حق دارند كه در آن مسجد عبادت كنند.
سيّد قطب نوشته است:31 مسجد الحرام بيت اللّه‏ است و براي همه بندگان خدا است و كسي را نرسد كه ادّعاي امتياز كند.
«فهو بيت‏اللّه‏ الذي يتساوي فيه عباد اللّه‏ فلا يملكه أحدٌ منهم ولا يمتاز أحدٌ منهم».
قرآن كريم آن كسي را كه از اين راهِ روشن منحرف شود و در او اعوجاجي باشد عذاب دردناكي مي‏چشاند.
در جمله وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحادٍ... حذفِ مفعول فعل «يُرد» اِفاده عموم32 مي‏كند و به طور كلّي، اگر در جمله‏اي، متعلّق مورد نيازِ فعلي، حذف شده باشد و متعلّق آن فعل در جمله ذكر نشود، حذف ان متعلّق، علامت عموميّتِ مطلب است؛ به عبارت ديگر، حذف متعلّق را افاده عموم مي‏كند.33
در اينجا هم به قول عكبري34 جمله چنين بوده است و كلمه «تعدّيا» حذف شده؛ يعني وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحادٍ....
و در جلد ششم، صفحه 152 تفسير منهج الصادقين نوشته شده: مفعول فعل «يرد» محذوف است تا شامل امور منهيّه باشد.
از نكات بلاغي، اين است كه خبر «إنّ» در جمله «إنّ الذين كفروا...» به قرينه بخش دوم آيه، حذف شده و اين حذف اهمّيت بيشتري را مي‏رساند و اصل جمله چنين بوده است: «إنّ الذين كفروا... معذّبون».35
نكته ديگر اين كه: جلوگيري و ممانعت مردم از عبادتِ در مسجد، تعدّي به حقّ خدا است؛ زيرا در آيه، كلمه «سبيل» به «اللّه‏» اضافه شده و چنين استنباط مي‏شود: «آن كسي كه انسان‏ها را از عبادت در مسجد الحرام باز دارد و مانع گردد، آنان را از راه خدا، بازداشته و به حقّ خدا، تعدّي كرده است».36
در اين آيه فعل مضارع «تصدّون» بر فعل ماضيِ «كفروا» عطف شده است، براي بيان استمرار و مراد از فعل «يصدّون» حال و استقبال نيست بلكه استمرار صَدّ است از راهِ خدا و لذا عطف آن بر فعل ماضيِ «كفروا» مستحسن است.37
شيخ طوسي نوشته است:38 فعل مضارع «يصدّون» بر فعل ماضي «كفروا» عطف شده؛ زيرا كه مي‏خواهد بفهماند «ومن شأنهم الصدّ» نظير آيه 20 سوره رعد: الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّه‏ِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّه‏ِ....
ابوالبركات، ابن الأنباري نوشته است:39 اگر «واو» در «ويصدّون» حرف عطف باشد، در اين صورت عطف فعل مضارع بر ماضي، حمل بر معني مي‏شود و تقدير آن چنين است: «إنّ الكافرون والصادّين».
وچنانچه «واو حاليّه» باشد تقدير جمله چنين خواهد بود: «إنّ الذين كفروا صادّين عن سبيل اللّه‏».40
زمخشري هم ذيل اين آيه، در بحث از ...وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّه‏ِ نوشته است:41 «أي: الصدود منهم مستمرٌّ دائمٌ».
ومثلاً وقتي مي‏گوييم: فلان يحسن الي الفقراء، منظور حال و استقبال نيست، بلكه قصد گوينده، استمرارِ احسان است از او.
قرطبي هم، در تفسير خود نوشته است:42 برخي گفته‏اند كه «واو» در فعل مضارع «يصدّون» زايد است و «يصدّون» خبر إنّ است؛ يعني: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّه‏ِ ولي خود وي اين عقيده را نادرست مي‏داند و معتقد است كه خبر «إنّ» فعل «خسروا» مي‏باشد كه مقدّر است.
و فعل مضارع «يصدّون» بر استمرار43 دلالت مي‏كند و تقدير آيه چنين است: «إنّ الذين كفروا من شأنهم الصدّ...»؛ همچون الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّه‏ِ...44
بيضاوي نيز گفته است:45 در فعل مضارع «يصدّون» حال و استقبال مورد نظر نيست، بلكه استمرار و دوام مور نظر است و روي همين اصل هم، عطف آن بر فعل ماضي درست است. خبر «إنّ» هم محذوف است كه «معذّبون» باشد.»
نظير همين سخن را ابي‏السعود در تفسير خود نوشته است، يعني: منظور استمرار «صدّ» است. و لذلك حَسُنَ عطفه علي‏الماضي. و افزوده است كه بعضي گفته‏اند:
جمله حال است از ضمير «كفروا» يعني و «هم يصدّون» الخازن نيز نوشته است:46
«إن الذين كفروا» بما جاء به محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله «ويصدّون عن سبيل اللّه‏» يعني بالمنع من الهجرة والاسلام «والمسجد الحرام» يعني ويصدّون عن المسجد الحرام اَلَّذِي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ...؛ يعني «قبلةً لصلاتهم ومنسكا ومتعبّدا».
فاضل مقداد،47 ضمن ابراز عقيده قدما افزوده است كه برخي گفته‏اند: «كافر شدند كَفَرُوا در زمان گذشته و باز مي‏دارند و منع مي‏كند ايشان، هم اكنون در سال حديبيّه، يعني يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّه‏ِ... در زمان حال و آينده.»
نويسنده «اقصي البيان» هم همين گفته را تكرار كرده است؛48 يعني: «كفروا في الماضي وهم الآن يصدّون» كه اشاره است به صدّ و صنع كفّار در سال حديبيّه، پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را.
درباره «مسجد الحرام» كه در آيه هست: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّه‏ِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، يعني گفته‏اند: منظور مسجد الحرام است، به دليل آن كه ظاهر قرآن، بر اين معني دلالت مي‏كند و بعضي هم عقيده دارند كه تمامِ حرم منظور نظر است؛ زيرا مشركان، پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را در سال حديبيّه، از حرَم منع كردند و پيامبر در خارج نزول كرد.49
آيه 25 سوره فتح هم، ناظر به همين معني است: هُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ... يعني منظور تمام مكّه است و اين گفته را آيه 1 سوره الاسراء (اسري) سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الاْءَقْصَي...تأييد مي‏كند؛ زيرا مي‏دانيم كه اسراء از مكّه بوده، چون پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، در خانه خديجه و يا خانه ام‏هاني و يا شعب بوده است.50
آيه 25 سوره فتح هم، ناظر به همين معني است:
هُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ...، يعني منظور تمام مكّه است و اين گفته را آيه 1 سورة‏الاسراء (اسري) سُبْحانَ الَّذي اَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إلي الْمَسْجِدِ الأقْصي... تأييد مي‏كند؛ زيرا مي‏دانيم كه اِسراء از مكّه بوده، چون پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، در خانه خديجه و يا خانه امّ هاني و يا شِعب بوده است.51
در بحث از «... سواءً العاكِفُ فِيه وَ الْبادِ...»52 بعضي كلمه «سَواء» را مرفوع خوانده‏اند، بنابراين كه خبر مقدّم است؛ يعني «العاكِفُ و البادي سَواءٌ» و بعضي هم منصوب خوانده‏اند، بنابراين كه مفعولِ دومِ فعل «جَعَل» باشد و يا حال باشد براي ضمير «جَعَلْنا».
و در اين صورت «العاكف» هم رفعش به «سواء» خواهد بود؛ زيرا كه «سواء» مصدر است و عمل اسم فاعل را انجام مي‏دهد و به‏معناي «مستور» هم مي‏باشد.53
قرطبي كلمه «العاكف» را المقيم‏الملازم و كلمه «البادي» را اهل‏الباديه و من يقدم عليهم، معني كرده و گفته است:54
«... فليس اهل مكّة أحقّ من النازح اليه».
ابوالفتوح رازي هم، نوشته است: «عاكف»، آن بود كه در آن‏جا مُقيم بود و «بادي» آن كه از باديه آن‏جا، آيد. و تقدير جمله سَواء العاكف55 فيه و البادِ چنين است: «العاكف و البادي فيه مستويان» و درباره اين جمله، چه زيبا گفته است خواجه عبداللّه‏ انصاري:56
«در حرم من چه شهرنشين و چه باديه‏نشين هردو يك حال دارند و يك مقام».
در بحث از وَ مَنْ يُرِد فِيهِ باِلحادٍ بظلمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أليم گفته‏اند: «وَ مَنْ يُرد» فعل شرط است و جواب آن «نذقه من عذاب أليم» مي‏باشد. اِلحاد57 هم يعني: ميل و به‏قول قرطبي،58 خدا خواسته است بگويد: كسي كه ميل به ظلم در او باشد نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أليم.
فاضل مقداد درباره «بالحاد بظلم» نوشته است: دو صنف مي‏باشند براي مفعول محذوف؛ يعني «مَنْ يُرد فيه امراً بالحاد بظلم».
ابوالفتوح رازي هم ضمن اين‏كه «باء» را در كلمه «اِلحاد» زايد دانسته، عبارت را چنين معني كرده است:59 «همّت كند كه آن‏جا، جز خداي را بپرستد».
ابي‏السعود، نوشته است:60 بالحاد: بِعُدُول عن القصد. بظلم: بغير حقّ. و هُما حالانِ مترادفان.
زمخشري نيز اين دو كلمه را دو حال مترادف دانسته است.61
ابن قتيبه، در بحث از وَ مَنْ يُرِد فِيهِ باِلحادٍ نوشته است:62 «اَي: مَن يرد فيه الحاداً. و هو الظلم و الميل عن الحق. («با» هم زايد است).
نويسنده كتاب «اقصي‏البيان» نوشته است كه مي‏توانيم: كلمه «سواء» را مرفوع بخوانيم، بنابراين كه خبر مقدّم باشد و در اين‏صورت معناي عبارت چنين است: «العاكِف63 فِيهِ وَ الْباد64 سَواءٌ» يعني كسي حق ندارد كه به سرزمين حرم ادّعاي مالكيت كند.
وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئا وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.
«(اي پيامبر به يادآر)65 آن زماني را كه ابراهيم را در جاي اين خانه، جا داديم (و مقرّر داشتيم و گفتيم به او) كه چيزي را شريك و انباز من قرار نده و خانه‏ام را براي طواف‏كنندگان و حاجيان و نمازگزاران، پاك و پاكيزه دار.»
در بخش نخستين آيه، خداوند كعبه را جايگاهِ ابراهيم براي عبادت قرار داده تا عبادت‏كنندگان بدانند اين خانه محلّ عبادت است و از طرفي، خانه را به خود نسبت داده و «طَهِّر بيتي» گفته تا بفهماند كه اين خانه از آنِ خداست و همگان مي‏توانند در آن‏جا به عبادت مشغول شوند و اختصاص به طبقه خاصّ و كشور ويژه‏اي ندارد و معنايِ واقعيِ تطهير مَعْبد، پاكيِ معنوي از پليدي‏هاست؛ يعني عبادات بايد، خالصاً برايِ خدا باشد و هيچ شائبه‏اي در آن نباشد.
به قول سيّد قطب، با قرار گرفتن ابراهيم عليه‏السلام در اين خانه و جاگرفتن وي در بيت‏اللّه‏ اساسِ توحيد در بيت‏اللّه‏ با دستور أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئا پايه‏ريزي شد و از عبارت وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ نيز استنباط مي‏شود كه اين خانه و اين مكان مقدّس براي چنين افرادي بنا شده، نه براي مُشركان و نه براي آنان كه قبله‏شان جز خدا، جاي ديگر و كس ديگر است.
يعني به قول سيد قطب:66
«البيتُ اُنْشِي‏ءَ للطّائفينَ و القائِمينَ و الرّكّع السّجود لمن يشركون باللّه‏ و يتوجّهون بالعباد الي سواه».
ملاّ فتح‏اللّه‏ كاشاني نوشته است:67
وَإِذْ بَوَّأْنَا68 لاِءِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ... يعني: جا داديم ابراهيم را در موضعِ خانه كعبه.
يقال: بوّء فلاناً إذا اقامه و أقعده. از مادّه بَوْء: رُجُوع. و منه قوله يتعالي «فقد باءَ بغضب» اي رجع.
پس از اين توضيح لغوي، ملا فتح‏اللّه‏ كاشاني در ترجمه آيه گفته است:
خانه كعبه را پاكيزه دار از اصنام، تا آن را طواف كنند و در آن نماز گزارند و اين قول به لسان اهل علم است. امّا به زبان اهل اشاره؛ يعني اي ابراهيم دل خود را كه دارالملكِ كبريايِ من است، از همه‏چيز پاك كن و غيري را بر آن راه مَدِه كه او پيمانه محبّت است. «القلوبُ اواني اللّه‏ في الأرض فاحبّ الأواني إلي اللّه‏ اَصفاها».69
نويسنده «مسالك‏الأفهام» در ترجمه «و إذ بَوَّأنا لإبراهيم...» نوشته است:70
يعني: به يادآر آن زماني را كه ما خانه را مرجع براي عبادت قرار داديم.
و افزوده است كه «آن» در أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئا مفسرّه است براي فعلي كه «بوّأنا مكان البيت» باشد و درواقع گفته شده است:
«اَمرنا، اَن لا تشرك بي شيئاً في العبادة فيه».
در بخش پايانيِ آيه هم، به‏جاي لفظ صلاة و نماز، از اركان صلاة كه قيام و ركوع و سجود باشد، سخن گفته است.
قرطبي در بحث از آيه مزبور نوشته است:71
وَإِذْ بَوَّأْنَا72 لاِءِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ... يعني: اُذْكُره إذ بوّأنا لإبراهيمَ... .
بوّأته منزلاً و بوّأتُ لَهُ: مكّنتك و مكّنت لَهُ. (يعني بوّأت، ممكن است دو مفعولي باشد و يا يك مفعول داشته باشد).
در «طهّر بيتي» قرطبي گفته است: تطهير بيت عام است از كفر و بدعت‏ها و تمام ناپاكي‏ها و افزوده است كه قبايل جُرْهُم و عَمالقه، بُت‏هايي در اطراف خانه داشتند و ابراهيم مأمور شده كه بت‏ها را از ميان ببرد و درواقع خانه از بت‏پرستي پاك شود.73
ابوالبركات، ابنُ الأنباري هم گفته است: ممكن است «لام» در «لإبراهيم» زايد باشد و «بوّأنا» دومفعولي باشد؛ يعني «ابراهيم» مفعول اوّل و «مكان» مفعول دوّم و ممكن است «لام» زايد نباشد و فعل «بوّأنا» به‏معناي «جعلنا» باشد و تقدير عبارت چنين مي‏شود:
«جعلنا لإبراهيم مكان البَيْتِ منزلاً» كه «مكان‏البيت» ظرف باشد و «منزلاً» مفعولِ محذوف باشد.
خلاصه اين‏كه: كعبه محلّ عبادت مسلمانان جهان است و در آن‏جا بايد منحصراً خدايِ يكتا را پرستش كرد و اعتقاد به توحيد هم بايد از هر جهت خالص و پاك و بي‏ريب و ريا باشد.
وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ74 رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ.75
«در ميان مردم نداي حجّ دِه تا مردم، پياده و سواره، بر مركب‏هاي لاغر شده از راه‏هاي دور، به‏سوي تو و به مكّه آيند.»
لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللّه‏ِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الاْءَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ.
«تا كه منافع خود را ببينند و نام خدا را در روزهاي معلوم ياد كنند، به جهت اين‏كه چهارپايان را به آنان روزي داديم. پس، از گوشت آنها بخوريد و گرسنه فقير را هم اِطعام كنيد.»
پس از اين‏كه ابراهيم عليه‏السلام به‏دستور خداوند از ساختن خانه فراغت يافت و فرمانِ تطهير بيت را از سويِ خدا دريافت كرد، خدا به او دستور داد كه با صدايِ بلند به مردم ندا درده تا مناسك حجّ به‏جا آرند و قصد خانه كنند و همان‏طور كه علي عليه‏السلام و ابن‏عباس گفته‏اند خِطاب فعلِ «اَذِّن» به ابراهيم است. سياق عبارت هم ايجاب مي‏كند كه مخاطب، ابراهيم عليه‏السلام باشد و نه حضرت‏رسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پس‏از اعلام‏حجّ در آيه‏بعدي، خداوندمنافع‏حجّ را برمي‏شمارد ومي‏گويد:
تنها فيوضاتِ معنوي نصيب نمي‏شود، بلكه سودهاي مادّي هم دارد؛ يعني اگر اعلام كني به‏سوي تو مي‏آيند تا منافع خود را ببينند.
كلمه «منافع» در آيه، نكره است و به‏صورت جمع و به‏طور مطلق ذكر شده است پس بنابراين از لحاظ فنّ معاني، اِفاده عموم مي‏كند و مي‏تواند هم منافع دنياوي را شامل شود كه حوائج گوناگون و نيازمندي‏هاي همگاني را دربر مي‏گيرد؛ چه اقوام مختلف گِرد مي‏آيند، اقوامي كه معبود همه‏شان، يكي است و افكار همه يكسان است. قبله همه كعبه است. وحدت فكري دارند. وحدتِ كلمه دارند. درنتيجه اتّحاد مي‏توانند در حلّ مشكلاتِ اقتصادي يكديگر ياور هم باشند و مشكلات همديگر را حلّ كنند و درنتيجه بهره‏هاي مادّي نصيب ملّت‏هاي گوناگونِ مسلمان شود.
و همچنين منظور از «منافع» مي‏تواند منافع اخروي باشد؛ زيرا عبادت‏ها معنويت ايجاد مي‏كند و انسان مي‏سازد و اثرش در گفتارها و كردارها نمودار مي‏گردد و انسان‏ها به‏سوي فلاح و رستگاري مي‏روند.76
اين است كه قرآن به‏طور كلّي و مطلق گفته است:
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم. تا هر گروهي به حَسَب استعداد و نياز و دريافت خود بهره مي‏گيرند.77
فعل اَمر «اَذِّن» خطاب به ابراهيم است تا براي حجّ ندا دردهد و در ميان مردم اعلامِ حج كند، بانگ حج دردهد تا با پاي پياده و بر پشت مركبِ لاغر از دوردست صحراهاي عميق به‏سوي خدا آيند.78
در اين‏جا نكته‏اي وجود دارد و آن نكته اين است كه، گفته شده: «يأتوك» و نه «يأتوالبيت». در صورتي‏كه غرض اصلي زيارتِ خانه است و مردم مي‏روند و خانه را طواف مي‏كنند و مناسك حجّ به‏جاي مي‏آورند، چه ربطي به ابراهيم دارد تا به‏سوي او بيايند و فعل به‏صورت «يأتوك» گفته شود؟!
شايد در جواب بتوان گفت كه: مقصود اصلي از تشريع حج، زيارت دل است و زيارت صاحب‏دل، نه زيارتِ سنگ و گِل؛ «تا بتواني زيارت دلها كن».
بخشي از آيه 37 سوره ابراهيم (= 14) نيز، تقريباً چنين مطلبي را گفته است:
...فاجْعَلْ اَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوي إلَيْهِم....
«اي خدا، تو دل‏هاي مردمان را به‏سوي خودشان مايل گردان...»
«يأتوك رِجالاً» رِجالاً جمع راجل است؛ يعني پياده. و به‏قول ملافتح‏اللّه‏ كاشاني تقديم «رجالاً» به‏جهت افضليّت ماشي است و نشان مي‏دهد كه سيماي اَشرافيّت ندارد؛ زيرا در درجه اول پياده‏هايند و در درجه دوم سواره‏هايي كه لاغري مركّبشان از طبقه راكبشان حكايت مي‏كند.
اين عربي در بحث از «يأتوك رجالاً» نوشته است:79 از تقدّم ذكر «رجالاً» برخي چنين درك كرده‏اند كه حجّ «راجل» افضل از حجّ «راكب» است. در كشف‏الأسرار هم نوشته شده است در ذيل بحث از ...يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ...80 پيادگان و سوارگان به‏سوي خانه تو آيند، خداوند پيادگان راه حج را بر سواران مقدّم داشت و رتبت بهشتي داد... شگفت‏تر آن‏كه در ذكرِ سوارانِ راه، آنان را كه به مركوب يادكرد نه به راكب، از بهر آن كه رنج راه با مركوب است نه با راكب... .
مكي بن ابي‏طالب قيسي، در بحث از: ...وَ عَلي كُلِّ ضامرٍ يأتينَ... نوشته است:81 «ضامر» به‏معناي «ضوامر» است‏كه جمع مي‏باشد، باتوجه به‏اينكه كلمه «كُلّ» هم بر عموميت دلالت مي‏كند و روي همين اصل است كه فعل «يأتين» به اعتبارِ معناي جمع آمده است.
در تفسير جلالين هم، ذيل كلمه «يأتين»82 نوشته شده:83
«اي الضوامر حملاً علي المعني».
و جمله «و علي كلّ ضامر...» نيز در موضع حال است و محلاً منصوب؛ يعني و رُكباناً و به‏قول زمخشري:84 «كانّه قال: رِجالاً و رُكباناً»
«يأتين»؛ ابن عربي در بحث از اين كلمه «يأتين» نوشته است:85 ضمير فعل مضارع «يأتين» به شتر برمي‏گردد، از باب كرامت آن حيوان؛ زيرا آن حيوان هم با صاحبش به حجّ آمده است. كرامت قائل شدن براي حيواني در قرآن هست، همچون قول خدا وَالْعادِياتِ ضَبْحاً86 از باب كرامت كه در خيل جهادكنندگان فعاليت كرده است. خدا به اسباني كه نفسشان به شماره افتاده، سوگند ياد كرده است.
ابوالفتوح در ذيل بحث از آيه مزبور گفته است:87
جزم فعلِ «يأتوك رجالاً» بنابراين است كه در جواب فعل امرِ «اَذِّن» است.
«رجالاً» هم منصوب است؛ زيرا حال از فاعل است. رِجال جمع راجل است همچون: قِيام و قائم و صِيام و صائم و صِحاب و صاحب.
«فجٍّ عَميق»؛ عميق به‏معناي دوري در مسافت آمده است. همچون: «يَقْطَعْنَ بَعْدَ النازح العميق»؛ «شتران، درازي راه بعيد دو را قطع كردند و بريدند و طي كردند.»
قرطبي، در تفسير خود،88 ضمن اين‏كه نقل كرده مخاطب فعل «اَذِّن» ممكن است ابراهيم عليه‏السلام باشد ولي خود ترجيح داده كه مخاطب شخص حضرت رسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله باشد؛ زيرا قرآن، بر پيامبر اكرم نازل شده و فعل هم مخاطب است و ابراهيم غايب.
درباره «يأتوك رجالاً» گفته است: لازم بود گفته شود «يأتون الكعبة» ولي چون ندادهنده انسان است، لذا «يأتوك» گفته شده و در واقع بدين‏وسيله مقام ندادهنده را بالا برده است.
درباره ...يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ نوشته است:
جمله‏اي است كه سبب ضُمور89 را بيان مي‏كند؛ يعني طول سفر در شتر اثر مي‏گذارد. ضمير در فعل «يأتين» هم به «ابل» برمي‏گردد، به جهت كرامت شتر، كه با صاحبش به حجّ آمده است همچون «وَالعاديات ضبحاً».90

پاورقيها:

1 ـ مائده : 2
2 ـ مسالك الافهام، ج2، ص281 و282
3 ـ مسالك الافهام، ج2، ص281 واقصي البيان، ج1، ص406
4 ـ اقصي البيان، ج1، ص408
5 ـ «ولا يجرمنّكم» ؛ اي «يحملنّكم = وادار نكند» فصل يجرمنّ موكّد به نون تأكيد است. وريشه آن «جَرَمَ» و در آيه دو مفعول دارد ؛ مفعول اوّل ضمير مخاطب «كم» و مفعول دوّم «أنْ تَعتَدوا».
6 ـ «شَنْآن»، به فتح نون و سكونها. مصدرٌ أضيف الي الفاعل أو المفعول شدّة بغُضُهم وعداوتهم. (تفسير جوامع الجامع، ج1، ص310)
8 ـ احكام القرآن، ج2، ص534 و 535
9 ـ بر شتر و يا حيواني ديگر، كفل يا چيز ديگري، براي تميز و تشخيص از ديگر حيوانات بياويزند تا كه معلوم شود اين حيوان براي قرباني است.
10 ـ برائت : 5
11 ـ كنز العرفان، ج1، ص332
12 ـ مائده : 95
13 ـ به دليل اينكه در آيه پيش (مائده : 94) گفته شده است: يا أيّها الذين آمنوا ليبلونّكم اللّه‏ بشيء من الصيد تناله أيديكم ورماحُكم... ؛ «الصيد»؛ در اينجا معناي «المصيد» است، به قرينه و دلالت «تناله أيديكم ورماحكم» زيرا اگر صيد مصدر باشد، مصدر حدث است؛ فلا يوصف نبيل اليد والرمح. نك•• : اقصي البيان، ج1، ص397
14 ـ طبق دستور صريح آيه 3 سوره مائده، خوردن گوشت ميته و منخنقة (حيوان خفه شده) و موقوذة (حيواني كه با چوب زدن بميرد) و متردّية (حيواني كه از بلندي افكنده شود و نطيحة (حيواني كه با شاخ زدن به يكديگر بميرد) حرام است.
15 ـ كنز العرفان، ج1، ص323 و مسالك الإفهام، ج2، ص255
16 ـ كنز العرفان، ج1، ص325
17 ـ شيخ طبرسي در جلد يكم، صفحه 354 تفسير جوامع الجامع نوشته است: «قياما للناس»؛ اي لمعايش الناس ومكاسبهم ليستقيم به أمور دينهم و دنياهم...
18 ـ كنز العرفان، ج1، ص330 و در جلد 3، ص247 تفسير مجمع البيان هم اين روايت نقل شده است: «ورواه علي بن ابراهيم عنهم عليهم‏السلام قال ما دامت الكعبة «... الخ».
19 ـ كنز العرفان، ج1، ص330
20 ـ براي آگاهي بيشتر درباره لغات و نكات نحوي و تفسيري و بلاغيِ آيات 95 و 97 مائده، رجوع شود به: تفسير التبيان، ج3، صص23 و30 ؛ تفسير مجمع البيان، ج3، صص245 و246 و247 ؛ تفسير جوامع، ج1، الجامع، صص352 و 354 ؛ كشّاف زمخشري، ج1، صص644، 646 ؛ تفسير جلالين، صص162 و163 ؛ تفسير شبّر، ص146 ؛ تفسير منهج الصادقين، ج3، صص311 و319 ؛ تفسير صافي، ج2، صص490 و491 ؛ تفسير المنار، ج7، صص100 و116 ؛ في ظلال القرآن، ج3، صص44 و45 وتفسير كشف الحقايق، ج1، صص516 و517 و518
21 ـ في ظلال القرآن، ج4، ص135
22 ـ تفسير غريب القرآن، ص182 وتفسير الخازن، ج3، ص49
23 ـ تفسير الخازن، ج3، ص50
24 ـ تفسير بيضاوي، ج2، ص275
25 ـ تفسير البرهان، ج2، ص103
26 ـ احكام القرآن، ج2، ص886
27 ـ براي آگاهي بيشتر درباره نكات بلاغي و جنبه‏هاي تفسيري و لغوي آيه 3 براءة، رجوع شود به: تفسير التبيان، ج5، صص170 و171 ؛ تفسير مجمع البيان، ج5، صص4 و5 ؛ تفسير جوامع الجامع، ج2، صص37 و38 ؛ تفسير ابوالفتوح، ج5، صص454 و455 ؛ تفسير منهج الصادقين، ج4، ص221 ؛ تفسير صافي، ج2، صص682 و683 ؛ تفسير جلالين، ص247 ؛ تفسير المنار، ج10، ص153 به بعد ؛ تفسير كشف الحقايق، ج1، ص781 وتفسير في ظلال القرآن، ج4، ص113
28 ـ حج : 25
29 ـ برخي دو كلمه «عاكف» و «باري» را شهري و بياباني و غريب و جوي ترجمه كرده‏اند. ابن عربي نوشته است: بنا به گفته سيوطي در ص119 اسباب النزول اين آيه در سال 6 هجري نازل شده وقتي كه پيامبر اكرم براي غزوه حديبيّه از مدينه در آمده بود و مشركان مانع شدند كه پيامبر به بيت‏اللّه‏ درآيد و در همان مكان عمره بجا آورد و شتر قرباني كرد و سرتراشيد. نك•• : احكام القرآن، ج4، ص129
30 ـ العاكف : الساكن بمكّة. والباد : الجانب. نك•• : ج2، ص421 تفسير مجاهد.
31 ـ في ظلال القرآن، ج5، ص591
32 ـ زمخشري نوشته است: مفعول «يرد» حذف شده تا عموميّت داشته باشد و هر چيزي را شامل شود. نك•• : كشاف، ج3، ص10 و بيضاوي نوشته است: مفعول آن حذف شده تا «يتناول كلّ متناول». نك•• : تفسير بيضاوي، ج3، ص206، وابي‏مسعود در بحث از: «من يرد فيه» نوشته است. مفعول حذف شده: ليتناول كلّ متناول كأنّه يقول: «ومن يرد فيه مراءا ما» نك•• : ج4، ص10 تفسير ابي‏السعود.
33 ـ همچنانكه در آيه يك سوره حجرات (49) مفعولِ فعلِ «لا تقدّموا» حذف شده و چون مفعول محذوف است مي‏توانيم بگوييم كه اين حذف، افاده عموم مي‏كند و هر چيزي كه احترام پيامبر در آن ملحوظ شده باشد مي‏تواند مفعول جمله باشد. آيه اين است: يا ايّها الذين آمنوا لا تقدّموا بين يدي اللّه‏
34 ـ التبيان في اعراب القرآن، ج2، ص939
35 ـ همان مأخذ، ج2، ص937
36 ـ في ظلال القرآن، ج5، صص591 و592
37 ـ منهج الصادقين، ج6، ص150
38 ـ تفسير التبيان، ج7، ص271 و 272
39 ـ البيان، ج2، ص173
40 ـ مكّي بن ابي‏طالب قيسي نوشته است: فعل مضارع «يصدّون» كه بر فعل ماضي «كفروا» عطف شده، عطف بر معني است و نه عطف بر لفظ ؛ زيرا تقدير عبارت چنين است: «إنّ الكافرين والصادّين». بعضي نيز گفته‏اند: «واو» زايد است و فعل مضارع «يصدّون» خبر إنّ است و تقدير چنين مي‏شود: «إنّ الذين كفروا يصدّون...». نك•• : ج2، ص95، مشكل اعراب القرآن.
41 ـ كشّاف، ج3، ص10
42 ـ تفسير الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص31
43 ـ فرّاء گفته است: علّت اين كه با فعل مضارع «يصدّون» بيان شده، اين است كه خواسته است بفهماند كه صدّ و منع انان دايمي ومستمرّ است. نك•• : معالي القرآن، فرّاء، ج2، ص220
44 ـ رعد : 30
45 ـ تفسير بيضاوي، ج3، ص205
46 ـ تفسير الخازن، ج3، ص10
47 ـ كنز العرفان، ج1، ص334
48 ـ اقصي البيان، ج1، ص411. البته ديگر عقيده‏ها را هم گفته است.
49 ـ زمخشري در بحث از كلمه «الناس» در اين مورد نوشته است: هر كه بر او نام «مردم» اطلاق شود ؛ خواه شهري باشد يا بياباني و خواه مقيم باشد يا غير مقيم. نك•• : كشاف، ج3، ص10
50 ـ تفسير جامع الاحكام
51 ـ تفسير جامع لاَحكام القرآن، قرطبي، ج12، ص32 ؛ كنزالعرفان، ج1، ص335 ؛ أقصي‏البيان، ج1، ص412
52 ـ مكّي بن ابي‏طالب، در تفسير اين جمله نوشته است: اين خود دليل است بر اين‏كه حَرَم مِلك كسي نيست؛ زيرا كه خدا، ميان مقيم و غيرمقيم، فرقي قائل نشده است. نك•• : مشكل اعراب‏القرآن، ج2، ص95
53 ـ تفسير جامع لاَحكام، ج12، ص34
54 ـ تفسير جامع لاَحكام، ج12، ص32، و غريب‏القرآن، ص291
55 ـ نويسنده كتاب «لسان‏التنزيل» عاكف را «باشنده ؛ يعني شهري» و بادي را بياباني آن كه از جايي آمده باشد، معني كرده است. نك•• : لسان‏التنزيل، ص122
56 ـ خلاصه كشف‏الاسرار، ج2، ص89
57 ـ اِلحاد: الميل عن المقصد و منه اللحد لأنّه مايل عن سمت القبر. نك•• : كنزالعرفان، ج1، ص335
58 ـ تفسير جامع لاَحكام القرآن، ج12، ص34
59 ـ تفسيرابوالفتوح رازي، ج8، ص87
60 ـ تفسير ابي‏السعود، ج4، ص10 ؛ تفسير بيضاوي، ج3، ص206
61 ـ كشاف زمخشري، ج3، ص10
62 ـ تفسير غريب‏القرآن، ص291
63 ـ «العاكف»؛ المقيم الملازم للمكان. «البادي»؛ از بَدَأ يبدأ: إذا ظَهَرَ. و «البدء»؛ خلاف الحضر.
64 ـ فرّاء گفته است: فالعاكف، مَن كان مِن أهل مكّة. و الباد، مَن نزح اليه بحجّ أو عمرةٍ. نك•• : معاني‏القرآن، فرّاء، ج2، ص221
65 ـ «و إذ بوّأنا...»، «اِذ» ظرف است و متعلّق به فعل مقدّر كه «اُذكُره» باشد. در واقع گفته شده: «اُذكره وقت...» نك•• : التبيان، ج2، ص939
66 ـ في ظلال القرآن، ج5، ص593
67 ـ تفسير منهج‏الصّادقين، ج6، ص153
68 ـ بوّأنا : وَ طأنا يعني جايگاه داديم (= هيّئنا له).
69 ـ همان مأخذ، ج6، ص154
70 ـ مَسالك‏الافهام، ج2، ص117 و 118
71 ـ تفسير جامع لأحكام القرآن، ج12، ص37
72 ـ بوّأنا: وَ طأنا يعني جايگاه داديم (= هيّئنا له).
73 ـ براي آگاهي بيشتر از جنبه‏هاي بلاغي و نحوي و نكات تفسيري و لغوي آيه 26 سوره حج رجوع شود به: تفسير التبيان، ج7، ص274 و 275 ؛ تفسير كشّاف زمخشري، ج3، ص10 و 11 ؛ تفسير ثعالبي، ج3، ص76 ؛ تفسير جلالين، ص443 ؛ تفسير سيد عبداللّه‏ شبّر، ص325 ؛ تفسير صافي، ج2، ص119 و تفسير كشف‏الحقائق، ج2، ص478
74 ـ يأتوك رجالاً: اي مُشاة علي ارجلهم. رِجال جمع راجل مثل صِحاب و صاحب و قيام و قائم.
75 ـ حج : 27
76 ـ منافع را، نكره آوردند، تا بر كثرت دلالت كند؛ يعني هم منافع دنياوي را شامل شود و هم اَجْر اخروي، همچون عفو و مغفرت را. باتوجّه به اين‏كه حديثي در اين‏باره از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما‏السلام نقل شده است. نك•• : كنزالعرفان، ج1، ص269
77 ـ في ظلال القرآن، ج5، ص595
78 ـ احكام‏القرآن، ج3، ص1266
79 ـ احكام‏القرآن، ج3، ص1267 و 1268
80 ـ ضامر : اي بعير مهزول و هو يطلق علي الذكر و الأنثي. نك•• : تفسير جلالين، ص443
81 ـ مشكل اعراب‏القرآن، ج2، ص97
82 ـ يأتين؛ صفة كلّ ضامر، لأنّه بمعني الجمع. نك•• : تفسير سيد عبداللّه‏ شبّر، ص325
83 ـ تفسير جلالين، ص443
84 ـ كشاف، ج3، ص11
85 ـ احكام‏القرآن، ج3، ص1268
87 ـ تفسير ابوالفتوح رازي، ج8، ص89
88 ـ تفسير الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص38
89 ـ ضُمور به ضمّ ضاد، مصدري است كه صفت آن (ضامر) در آيه مورد بحث ذكر شده است.
90 ـ اين همان سخني است كه ابن عربي هم گفته است؛ يعني قرآن نيز از باب كرامت و بزرگ شمردن، به دونده‏هاي شتابان يعني اسبان مجاهدين، آنگاه كه به‏سوي دشمن به تاخت و تاز درمي‏آيند، سوگند ياد كرده است.

مقالات مشابه

اسرار اعمال حج در قرآن و سنت

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهزهرا حق‌زاده

درنگی در طواف النساء از نگاه قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمدجواد عنایتی‌راد

حج و روايات تفسيري امام رضا (ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندههادی یعقوب‌زاده

رازهای عرفانی حج در تفسیر عرفانی قرآن

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهرحیم کارگر

شفابخشی حج

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهمجتبی کلباسی

من الحج حدیث فی القرآن الکریم

نام نشریهالوعی الاسلامی

نام نویسندهمحمد الدسوقی